[اسم]

burglary

/ˈbɜːrɡləri/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دزدی سرقت

معادل ها در دیکشنری فارسی: دزدی دستبرد سرقت
مترادف و متضاد housebreaking
  • 1.Audio equipment was stolen in a burglary at the mall.
    1. تجهیزات صوتی طی یک دزدی در پاساژ دزدیده شد.
  • 2.The youth was charged with three counts of burglary.
    2. جوان به جرم سه دزدی متهم شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان