Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سوزاندن
2 . (سیدی و...) رایت کردن
3 . عصبانی کردن
4 . آفتابسوخته شدن
5 . سوختگی
6 . (چربی) سوختن
7 . رودخانه کوچک (اسکاتلند)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to burn
/bɜrn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: burned]
[گذشته: burned]
[گذشته کامل: burned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سوزاندن
سوختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افروختن
سوختن
سوزاندن
مترادف و متضاد
be on fire
glow
kindle
set fire to
to burn somebody/something
کسی/چیزی را سوزاندن
1. A car this size burns a lot of gas.
1. اتومبیلی با این اندازه، کلی بنزین میسوزاند [مصرف میکند].
2. I accidentally burned my blouse while ironing it.
2. من تصادفاً پیراهنم را حین اتو زدن سوزاندم.
3. She burned his old letters.
3. او نامههای قدیمیاش را سوزاند.
to burn to the ground
چیزی کاملاً سوختن و نابود شدن
The factory burned to the ground.
کارخانه کاملاً سوخت.
2
(سیدی و...) رایت کردن
اطلاعات روی سیدی و... ذخیره کردن
to burn (something) onto a CD/DVD
چیزی را روی سیدی/دیویدی رایت کردن
He's burned all his favorite music onto a CD.
او همه موسیقیهای مورد علاقهاش را روی سیدی رایت کردهاست.
3
عصبانی کردن
چزاندن
informal
1.So you did it just to burn me?
1. پس تو فقط آن کار را کردی که من را بچزانی؟
4
آفتابسوخته شدن
زیر آفتاب سوختن
1.I got badly burned by the sun yesterday.
1. من دیروز خیلی بد زیر آفتاب سوختم.
2.My skin burns easily.
2. پوست من به راحتی آفتابسوخته میشود.
[اسم]
burn
/bɜrn/
قابل شمارش
5
سوختگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سوختگی
minor/severe/third-degree burns
سوختگیهای خفیف/شدید/درجه سه
One rescue worker caught in the explosion sustained severe burns.
یکی از امدادگران که هنگام انفجار حضور داشت، دچار سوختگی شدید شد.
burn mark
جای سوختگی
a cigarette burn
یک سوختگی سیگار
I noticed a cigarette burn in the carpet.
من متوجه یک سوختگی سیگار بر روی فرش شدم.
6
(چربی) سوختن
the burn
سوختن چربیها
Feel the burn!
سوختن چربیها را حس کن!
7
رودخانه کوچک (اسکاتلند)
تصاویر
کلمات نزدیک
burmese
burma
burly
burley
burlesque
burn a cd
burn a hole in one's pocket
burn down
burn one's fingers
burn out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان