[جمله]

burn one's fingers

/bɜrn wʌnz ˈfɪŋgərz/

1 پشت دست را داغ کردن چوب کاری را خوردن

مترادف و متضاد have one's fingers burned
  • 1.I cheated once and burned my fingers. I won't try again.
    1. من یک بار تقلب کردم و چوبش را خوردم. دوباره این کار را نخواهم کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان