Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ایستگاه اتوبوس
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
bus stop
/ˈbʌs stɑːp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ایستگاه اتوبوس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ایستگاه اتوبوس
مترادف و متضاد
bus station
1.Wait for me at the bus stop.
1. در ایستگاه اتوبوس منتظرم بمان.
تصاویر
کلمات نزدیک
bus station
bus shelter
bus pass
bus lane
bus driver
busboy
bush
bush telegraph
bushbaby
bushed
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان