[اسم]

bypass

/ˈbaɪpæs/
قابل شمارش

1 جراحی بای‌پس

heart bypass surgery
جراحی بای‌‌پس قلبی

2 راه کمربندی کنارگذر

the western bypass around the town
راه کمربندی غربی دور شهر
the Newbury bypass
کنارگذر "نیوبری"
[فعل]

to bypass

/ˈbaɪpæs/
فعل گذرا
[گذشته: bypassed] [گذشته: bypassed] [گذشته کامل: bypassed]

3 جایی را دور زدن از اطراف جایی عبور کردن، از کنار چیزی گذشتن

  • 1.Interstate 8 bypasses the town to the north.
    1. «بزرگراه میان‌ایالتی ۸» از سمت شمال، شهر را دور می‌زند.

4 (مانع یا قانونی را) دور زدن (از عملی) اجتناب کردن، شانه خالی کردن

  • 1.Francis bypassed his manager and wrote straight to the director.
    1. "فرانسیس" مدیرش را دور زد و مستقیم به رئیس نامه نوشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان