[فعل]

to cajole

/kəˈdʒoʊl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: cajoled] [گذشته: cajoled] [گذشته کامل: cajoled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زبان‌بازی کردن چاپلوسی کردن، (کسی را) مجاب به کاری کردن

مترادف و متضاد coax
  • 1.He cajoled me into agreeing to do the work.
    1. او با چاپلوسی من را راضی به انجام دادن آن کار کرد.
  • 2.I managed to cajole his address out of them.
    2. من توانستم با زبان‌بازی آدرس را از زیر زبانش بیرون بکشم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان