[فعل]

to care for

/kɛr fɔr/
فعل گذرا
[گذشته: cared for] [گذشته: cared for] [گذشته کامل: cared for]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دوست داشتن

مترادف و متضاد like love dislike hate
to care for somebody/something
کسی/چیزی را دوست داشتن
  • 1. He cared for her more than she realized.
    1. او بیشتر از چیزی که او فکر می‌کرد، دوستش داشت.
  • 2. Honey why can't you care for me?
    2. عزیزم چرا نمی‌توانی مرا دوست داشته باشی؟
  • 3. I knew that Amy still cared for me.
    3. می‌دانستم که "ایمی" هنوز مرا دوست دارد.

2 نگهداری کردن مواظبت کردن، مراقبت کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مواظبت کردن
مترادف و متضاد look after
to care for somebody/something
از کسی/چیزی مراقبت کردن
  • 1. After the accident, her parents cared for her until she was better.
    1. پس از تصادف، والدینش تا زمانی که (حالش) بهتر شود، از او مراقبت کردند.
  • 2. She has to stay at home to care for her elderly mother.
    2. او باید در خانه بماند تا از مادر سالخورده‌اش نگهداری کند.
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان