Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نوازش کردن
2 . نوازش
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to caress
/kəˈres/
فعل گذرا
[گذشته: caressed]
[گذشته: caressed]
[گذشته کامل: caressed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نوازش کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نوازش کردن
1.His fingers gently caressed her cheek.
1. انگشتان او به آرامی گونه اش را نوازش کرد.
[اسم]
caress
/kəˈres/
قابل شمارش
2
نوازش
1.the kisses and caresses of lovers
1. بوسهها و نوازشهای عاشقان
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
carelessness
carelessly
careless
carefulness
carefully
caretaker
carfare
cargo pants
cargo van
caribbean current
کلمات نزدیک
carer
careline
carelessness
carelessly
careless
caret
caretaker
caretaker government
careworn
cargo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان