[اسم]

cargo

/ˈkɑrˌgoʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 محموله (کشتی و هواپیما و ...) بار

معادل ها در دیکشنری فارسی: بار باری
  • 1.A cargo of wheat
    1. محموله گندم
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان