[فعل]

to carp

/kɑrp/
فعل ناگذر
[گذشته: carped] [گذشته: carped] [گذشته کامل: carped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عیب جویی کردن بهانه گیری کردن، غر زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: عیب‌جویی کردن
مترادف و متضاد complain grouch
  • 1.I don't want to carp about the way you did it.
    1. نمی خواهم درباره نحوه ای که آنرا انجام دادی، غر بزنم.
[اسم]

carp

/kɑrp/
قابل شمارش
[جمع: carp]

2 ماهی کپور

معادل ها در دیکشنری فارسی: ماهی کپور
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان