[فعل]

to carry on

/ˈkæri ɑn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: carried on] [گذشته: carried on] [گذشته کامل: carried on]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ادامه دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ادامه دادن
مترادف و متضاد continue keep keep on stop
  • 1.Carry on until you get to the junction, then turn left.
    1. ادامه بده تا به چهارراه برسی، بعد به چپ بپیچ.
  • 2.Carry on with your work while I'm gone.
    2. وقتی که من نیستم به کارت ادامه بده.

2 جروبحث کردن گلایه کردن

  • 1.He was shouting and carrying on.
    1. او داشت فریاد می‌زد و جروبحث می‌کرد.

3 رابطه نامشروع داشتن

old use
  • 1.His wife found out he'd been carrying on with another woman.
    1. همسرش فهمید که او با زنی دیگر رابطه نامشروع داشته‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان