Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ادامه دادن
2 . جروبحث کردن
3 . رابطه نامشروع داشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to carry on
/ˈkæri ɑn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: carried on]
[گذشته: carried on]
[گذشته کامل: carried on]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ادامه دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ادامه دادن
مترادف و متضاد
continue
keep
keep on
stop
1.Carry on until you get to the junction, then turn left.
1. ادامه بده تا به چهارراه برسی، بعد به چپ بپیچ.
2.Carry on with your work while I'm gone.
2. وقتی که من نیستم به کارت ادامه بده.
2
جروبحث کردن
گلایه کردن
1.He was shouting and carrying on.
1. او داشت فریاد میزد و جروبحث میکرد.
3
رابطه نامشروع داشتن
old use
1.His wife found out he'd been carrying on with another woman.
1. همسرش فهمید که او با زنی دیگر رابطه نامشروع داشتهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
carry weight
carry over
carry out
carry on
carry off
carry-out
carryall
carsick
cart
cart track
کلمات نزدیک
carry forward
carry coals to newcastle.
carry away
carry a torch for somebody
carry
carry out
carry out a study
carry over
carry the day
carry through
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان