Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سرما خوردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
catch a cold
/kæʧ ə koʊld/
1
سرما خوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چاییدن
سرما خوردن
مترادف و متضاد
get a cold
have a cold
take a cold
1.I caught a terrible cold last week and had to miss three weeks of work.
1. من هفته گذشته سرمای وحشتناکی خوردم و مجبور شدم سه هفته سر کار نروم.
تصاویر
کلمات نزدیک
catch 22
catch
catcalls
catboat
catatonic
catch a glimpse
catch fire
catch on
catch one's death of cold
catch one's eye
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان