[عبارت]

to catch one's breath

/tuː kæʧ wʌnz brɛθ/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نفس تازه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: نفس تازه کردن
  • 1.Let's stop here and catch our breath.
    1. بیا همین جا توقف کنیم و نفسی تازه کنیم.

2 نفس خود را حبس کردن (از روی ترس یا حیرت)

معادل ها در دیکشنری فارسی: نفس حبس کردن
  • 1.She caught her breath, surprised by the suddenness of the question.
    1. او متعجب از ناگهانی بودن (آن) پرسش، نفسش (در سینه) حبس شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان