Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مطمئن
2 . مسلم
3 . بهخصوص
4 . برخی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
certain
/ˈsɜrt.ən/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more certain]
[حالت عالی: most certain]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مطمئن
مترادف و متضاد
confident
positive
sure
doubtful
uncertain
certain to do something
مطمئن از انجام کاری بودن
She looks certain to win an Oscar.
او مطمئن به نظر میرسد که برنده اسکار میشود.
to be certain that ...
مطمئن بودن که ...
I'm certain (that) you're doing the right thing.
مطمئن هستم (که) شما دارید کار درست را انجام میدهید.
to be certain of something/of doing something
مطمئن بودن از چیزی/انجام کاری
If you want to be certain of getting a ticket, book now.
اگر میخواهی از گرفتن بلیت مطمئن باشی، همین حالا رزرو کن.
to be certain of/about something
از/درباره چیزی مطمئن بودن
Are you absolutely certain about this?
آیا دراینباره کاملاً مطمئن هستی؟
to be certain who/where…
مطمئن بودن چه کسی/کجا و...
I'm not certain who was there.
من مطمئن نیستم چه کسی آنجا بود.
to make certain
مطمئن شدن
I think there's a bus at 8 but you'd better call to make certain.
فکر کنم اتوبوس ساعت 8 میآید، اما بهتر است زنگ بزنی تا مطمئن شوی.
to make certain of something/of doing something
مطمئن شدن از چیزی/انجام کاری
You'll have to leave soon to make certain of getting there on time.
باید زود بروی تا مطمئن شوی بهموقع آنجا میرسی.
2
مسلم
حتمی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حتمی
مسلم
مسجل
محتوم
قطعی
مترادف و متضاد
beyond question
definite
sure
unquestionable
doubtful
possible
unthinkable
1.It now looks certain that she will resign.
1. الان بهنظر مسلم میآید که او استعفا خواهد داد.
3
بهخصوص
مشخص، خاص
مترادف و متضاد
definite
particular
precise
specific
general
undefined
1.The museum is only open at certain times of the day.
1. موزه فقط در ساعات بهخصوصی از روز باز است.
[ضمیر]
certain
/ˈsɜrt.ən/
4
برخی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برخی
certain of…
برخی از ...
Certain of those present were unwilling to discuss the matter further.
برخی از افراد حاضر مایل نبودند بیشتر از این به موضوع بپردازند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
cerrado pear
cerise
ceremony
ceremonial occasion
ceremonial
certainly
certificate
cerulean
cervix
cessation
کلمات نزدیک
cert
cern
cerium
cerise
ceres
certainly
certainly not
certainty
certifiable
certifiably
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان