[فعل]

to chase

/ʧeɪs/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: chased] [گذشته: chased] [گذشته کامل: chased]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دنبال کردن وادار به فرار کردن، تعقیب کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تعقیب کردن دنبال کردن
مترادف و متضاد follow hunt pursue
to chase somebody/something
کسی/چیزی را تعقیب کردن [دنبال کسی/چیزی دویدن]
  • The dog was chasing a rabbit.
    آن سگ داشت یک خرگوش را تعقیب می‌کرد.
to chase after somebody/something
دنبال کسی/چیزی دویدن
  • She was chasing after her two-year-old son.
    او داشت پسر دو ساله‌اش را دنبال می‌کرد.
to chase something/somebody away
چیزی/کسی را وادار به فرار کردن
  • I chased the cat away.
    گربه را وادار به فرار کردم.
[اسم]

chase

/ʧeɪs/
قابل شمارش

2 تعقیب تعقیب و گریز

معادل ها در دیکشنری فارسی: تعقیب
  • 1.The movie includes an exciting car chase.
    1. این فیلم شامل یک تعقیب (و گریز) با اتومبیل هیجان انگیزی می شود [در این فیلم یک (سکانس) تعقیب با اتومبیل هیجان انگیزی وجود دارد].
  • 2.They captured the youths after a brief chase.
    2. آنها، آن جوانان را پس از تعقیبی کوتاه دستگیر کردند.
to give up/to take up the chase
دست از تعقیب و گریز برداشتن/شروع به تعقیب و گریز کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان