Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تنبیه کردن (به منظور بهبود)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to chasten
/ˈʧeɪsən/
فعل ناگذر
[گذشته: chastened]
[گذشته: chastened]
[گذشته کامل: chastened]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تنبیه کردن (به منظور بهبود)
سرزنش کردن
مترادف و متضاد
restrain
subdue
1.The child's behavior improved after she had been chastened by punishment.
1. رفتار آن کودک، پس از آنکه او با مجازاتی تنبیه شد، بهبود یافت.
تصاویر
کلمات نزدیک
chaste
chassis
chasm
chaser
chase
chastened
chastise
chastisement
chastity
chat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان