[فعل]

to chasten

/ˈʧeɪsən/
فعل ناگذر
[گذشته: chastened] [گذشته: chastened] [گذشته کامل: chastened]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تنبیه کردن (به منظور بهبود) سرزنش کردن

مترادف و متضاد restrain subdue
  • 1.The child's behavior improved after she had been chastened by punishment.
    1. رفتار آن کودک، پس از آنکه او با مجازاتی تنبیه شد، بهبود یافت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان