[فعل]

to chastise

/ʧæˈstaɪz/
فعل گذرا
[گذشته: chastised] [گذشته: chastised] [گذشته کامل: chastised]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (شدیدا) سرزنش کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مجازات کردن گوشمالی دادن
مترادف و متضاد criticize rebuke reprimand scold
  • 1.he chastised his colleagues for their laziness.
    1. او همکارانش را بخاطر تنبلی شان سرزنش کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان