[فعل]

to chat

/tʃæt/
فعل ناگذر
[گذشته: chatted] [گذشته: chatted] [گذشته کامل: chatted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حرف زدن گپ زدن، چت کردن

مترادف و متضاد chatter converse speak talk
  • 1.She spends hours on the phone chatting with her friends.
    1. او ساعت‌ها پشت تلفن صرف گپ زدن با دوستش می‌کند.
  • 2.We were chatting till well past midnight.
    2. ما تا زمان‌ها بعد از نیمه شب داشتیم چت می‌کردیم.
  • 3.We were just chatting about what we did last weekend.
    3. ما فقط داشتیم درباره کارهایی که آخر هفته گذشته انجام دادیم حرف می‌زدیم.
  • 4.Whenever I walk in, I always find the two of them chatting away.
    4. هر وقت وارد می‌شوم، من همیشه آن دو را در حال گپ زدن می‌بینم.
[اسم]

chat

/tʃæt/
قابل شمارش

2 گپ و گفت گفتگوی دوستانه، چت

معادل ها در دیکشنری فارسی: اختلاط مکالمه محاوره گفتگو گپ
مترادف و متضاد chatter conversation talk
  • 1.Give me a call and we'll have a chat sometime.
    1. به من زنگ بزن تا برخی اوقات با هم گپی بزنیم.
  • 2.I had a chat with my boss today about a possible salary increase.
    2. من با رئیسم امروز درباره افزایش حقوق گپ و گفتی داشتم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان