Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حرف زدن
2 . گپ و گفت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to chat
/tʃæt/
فعل ناگذر
[گذشته: chatted]
[گذشته: chatted]
[گذشته کامل: chatted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حرف زدن
گپ زدن، چت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
صحبت کردن
مکالمه کردن
گفتگو کردن
گپ زدن
مترادف و متضاد
chatter
converse
speak
talk
1.She spends hours on the phone chatting with her friends.
1. او ساعتها پشت تلفن صرف گپ زدن با دوستش میکند.
2.We were chatting till well past midnight.
2. ما تا زمانها بعد از نیمه شب داشتیم چت میکردیم.
3.We were just chatting about what we did last weekend.
3. ما فقط داشتیم درباره کارهایی که آخر هفته گذشته انجام دادیم حرف میزدیم.
4.Whenever I walk in, I always find the two of them chatting away.
4. هر وقت وارد میشوم، من همیشه آن دو را در حال گپ زدن میبینم.
[اسم]
chat
/tʃæt/
قابل شمارش
2
گپ و گفت
گفتگوی دوستانه، چت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اختلاط
مکالمه
محاوره
گفتگو
گپ
مترادف و متضاد
chatter
conversation
talk
1.Give me a call and we'll have a chat sometime.
1. به من زنگ بزن تا برخی اوقات با هم گپی بزنیم.
2.I had a chat with my boss today about a possible salary increase.
2. من با رئیسم امروز درباره افزایش حقوق گپ و گفتی داشتم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
chastise
chassis
chase up
chase tail
chase rainbows
chat room
chat show
chat up
chateau
chatroom
کلمات نزدیک
chastity
chastisement
chastise
chastened
chasten
chat room
chat show
chat with friends
chatelaine
chattel
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان