Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خسته
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
cheesed off
/ʧizd ɔf/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more cheesed off]
[حالت عالی: most cheesed off]
1
خسته
حوصله سر رفته، عصبانی
مترادف و متضاد
annoyed
bored
depressed
1.He was cheesed off with his job.
1. او از کارش خسته شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
cheesecloth
cheesecake
cheeseburger
cheese ravioli
cheese it!
cheesy
cheesy flavor
cheetah
chef
chela
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان