Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سرزنش کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to chide
/ʧaɪd/
فعل گذرا
[گذشته: chided]
[گذشته: chided]
[گذشته کامل: chided]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سرزنش کردن
گله کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نکوهش کردن
مواخذه کردن
مترادف و متضاد
rebuke
scold
praise
1.Lucy chided Russell for his vulgar habits and sloppy appearance.
1. "لوسی"، "راسل" را به خاطر عادات مبتذل و ظاهر شلخته اش سرزنش کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
chicory escarole
chicory
chicness
chickpea bread
chickpea
chief
chief executive officer
chiefly
chieftain
chiffon
کلمات نزدیک
chicory
chickpea
chickenshit
chickenpox
chicken stir-fry
chief
chief claim to fame
chief constable
chief engineer
chief executive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان