[اسم]

chickenshit

/ˈʧɪkən ʃɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آدم ترسو

informal offensive
مترادف و متضاد coward
  • 1.She is such a chickenshit.
    1. او آدم خیلی ترسویی است.
  • 2.What a chickenshit.
    2. عجب آدم ترسویی.

2 چیز بی‌ارزش آشغال

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد rubbish
  • 1.Don't waste your time on that chickenshit.
    1. وقتت را برای آن چیز بی‌ارزش تلف نکن.
[صفت]

chickenshit

/ˈʧɪkən ʃɪt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more chickenshit] [حالت عالی: most chickenshit]

3 ناچیز کم، کوچک

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد insignificant trivial
  • 1.My boss pays me chickenshit wages.
    1. رئیسم حقوق ناچیزی به من می‌دهد.

4 بی‌ارزش بی‌اهمیت، مزخرف

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد bullshit unimportant worthless
  • 1.I'm tired of her chickenshit excuses.
    1. از بهانه‌های مزخرفش خسته شدم.
  • 2.Oh, don't believe anything you hear from them—it's all just chickenshit rumors.
    2. اوه،هیچ‌کدام از حرف‌هایی را که از آن‌ها می‌شنوی باور نکن؛ تمامش فقط شایعات بی‌ارزش است.

5 بزدل ترسو

مترادف و متضاد chicken-hearted cowardly
  • 1.I knew he was too chickenshit to climb up here with me!
    1. من می‌دانستم که برای بالا آمدن از اینجا با من، زیادی بزدل است!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان