[فعل]

to chime

/ʧaɪm/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: chimed] [گذشته: chimed] [گذشته کامل: chimed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (با صدای زنگ) اعلام کردن صدای زنگ ایجاد کردن

  • 1.I heard the clock chime.
    1. صدای زنگ ساعت را شنیدم.
  • 2.The clock chimed midnight.
    2. آن ساعت (با صدای زنگ)، نیمه شب را اعلام کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان