Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پول روی هم گذاشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to chip in
/ʧɪp ɪn/
فعل ناگذر
[گذشته: chipped in]
[گذشته: chipped in]
[گذشته کامل: chipped in]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پول روی هم گذاشتن
مترادف و متضاد
contribute
pay
1.Everyone in our company chipped in some money to buy a wedding present for our boss.
1. همه در شرکت ما پول روی هم گذاشتند تا برای رئیس مان کادوی عروسی بخریم.
تصاویر
کلمات نزدیک
chip
chintz
chinos
chinook salmon
chinky
chipboard
chipmunk
chipped
chips
chiropodist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان