Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خفه کردن
2 . ساسات (دریچه کاربوراتور خودرو)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to choke
/ʧoʊk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: choked]
[گذشته: choked]
[گذشته کامل: choked]
صرف فعل
1
خفه کردن
خفه شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خفه شدن
خفه کردن
1.He was choking on a fish bone.
1. او داشت با استخوان ماهی خفه می شد.
2.Loosen the dog’s collar, it’s choking him.
2. قلاده آن سگ را شل کن، دارد آن را خفه می کند.
[اسم]
choke
/ʧoʊk/
قابل شمارش
2
ساسات (دریچه کاربوراتور خودرو)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ساسات
تصاویر
کلمات نزدیک
choir
choice
chocolate-covered
chocolate milk
chocolate chip
choked
choker
choler
cholera
choleric
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان