[اسم]

circle

/ˈsɜr.kəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دایره

معادل ها در دیکشنری فارسی: دایره
مترادف و متضاد hoop ring
in a circle
به صورت دایره
  • We sat in a circle.
    ما به صورت دایره نشستیم.
to cut something into circles
چیزی را به صورت دایره بریدن
  • Colored paper was cut into circles, squares and triangles.
    کاغذ رنگی به صورت دایره، مربع و مثلث بریده شد.

2 محفل (دوستان) جمع، حلقه

معادل ها در دیکشنری فارسی: حلقه محفل
  • 1.It's a technical term used in medical circles.
    1. آن اصطلاحی فنی است که در محافل [جمع‌های] پزشکی استفاده می‌شود.
circle of ...
محفل ...
  • circle of friends
    محفل دوستان

3 ردیف صندلی‌های بالکن (در سینما و تئاتر)

  • 1.She sat in the front row of the circle.
    1. او در ردیف جلویی صندلی‌های بالکن نشست.
[فعل]

to circle

/ˈsɜr.kəl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: circled] [گذشته: circled] [گذشته کامل: circled]

4 دایره کشیدن دور (چیزی) خط کشیدن

to circle something
دایره کشیدن/دور چیزی خط کشیدن
  • Circle the answer you think is correct.
    دور پاسخی که فکر می‌کنید صحیح است، دایره‌ای بکشید.

5 دور زدن چرخ زدن، دور چیزی چرخیدن

  • 1.they were circling Athens airport.
    1. آنها داشتند فرودگاه آتن را دور می‌زدند [آنها داشتند در فرودگاه آتن چرخ می‌زدند].
to circle something
دور چیزی دور زدن
  • The plane circled the airport to burn up excess fuel.
    هواپیما دور فرودگاه دور زد تا سوخت اضافی‌اش را بسوزاند.
to circle (around) (above/over somebody/something)
دور/بالای سر کسی/چیزی چرخیدن
  • Seagulls circled around above his head.
    مرغان دریایی دور سر او چرخیدند.

6 احاطه شدن (دور چیزی را) فرا گرفتن، احاطه کردن

مترادف و متضاد surround
to be circled by
احاطه شدن توسط...
  • the abbey was circled by a huge wall.
    آن صومعه توسط دیوار بلندی احاطه شده بود.

7 حلقه زدن (دور چیزی) گشتن، حلقه‌وار حرکت کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: حلقه زدن
  • 1.Vultures circled overhead.
    1. در بالا، لاشخوران [کرکس‌ها] حلقه زده بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان