[فعل]

to clean up

/klin ʌp/
فعل ناگذر
[گذشته: cleaned up] [گذشته: cleaned up] [گذشته کامل: cleaned up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پول هنگفت به‌دست آوردن

informal
مترادف و متضاد make a big profit make a lot of money
  • 1.I cleaned up at the horse race last year and still have some of the money left.
    1. من پارسال در مسابقات اسب‌دوانی پول هنگفتی به‌دست آوردم و هنوز هم مقداری از آن پول باقی مانده است.

2 تمیز کردن پاک کردن، مرتب کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: نظافت کردن
مترادف و متضاد clean
  • 1.you must clean up your room every week.
    1. شما باید هر هفته اتاق‌تان را تمیز کنید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان