[فعل]

to cleanse

/klenz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: cleansed] [گذشته: cleansed] [گذشته کامل: cleansed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تمیز کردن پاکسازی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پاک کردن تمیز کردن
  • 1.a lotion to cleanse the face
    1. لوسیونی برای پاکسازی صورت
  • 2.The wound was then cleansed and dressed.
    2. زخم تمیز و بعد پانسمان شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان