Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (کاملاً) خالی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to clear out
/klɪr aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: cleared out]
[گذشته: cleared out]
[گذشته کامل: cleared out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(کاملاً) خالی کردن
تخلیه کردن
1.Clear out your inbox to make more space.
1. صندوق نامههایت را خالی کن تا فضای بیشتری ایجاد شود.
2.My landlord's given me a week to clear out of my flat.
2. صاحبخانهام یک هفته به من وقت داده تا آپارتمانم را تخلیه کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
clear off
clear name
clear conscience
clear away
clear as mud
clear the air
clear the decks
clear up
clear up after
cleat
کلمات نزدیک
clear off
clear of
clear illustration
clear away
clear
clear preference
clear skies
clear the snow
clear the table
clear up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان