Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . روشن کردن
2 . صاف شدن (آسمان پس از طوفان یا هوای ابری)
3 . تمیز کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to clear up
/klɪr ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: cleared up]
[گذشته: cleared up]
[گذشته کامل: cleared up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
روشن کردن
شرح دادن
مترادف و متضاد
clarify
explain
1.Before we sign the contract, there are a few points we should clear up.
1. قبل از آنکه قرارداد را امضا کنیم، چندین نکته وجود دارد که باید آنها را روشن کنیم.
2
صاف شدن (آسمان پس از طوفان یا هوای ابری)
1.I hope the weather clears up before this afternoon.
1. امیدوارم هوا پیش از این بعدازظهر صاف شود.
3
تمیز کردن
مرتب کردن
1.I don’t mind you using the kitchen as long as you clear up afterwards.
1. از نظر من اشکالی ندارد که از آشپزخانه استفاده کنی، تازمانیکه [اگر] بعد از آن (آشپزخانه را) تمیز کنی.
تصاویر
کلمات نزدیک
clear the table
clear the snow
clear skies
clear preference
clear out
clear-cut
clear-sighted
clear-up
clearance
clearance sale
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان