[فعل]

to clear up

/klɪr ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: cleared up] [گذشته: cleared up] [گذشته کامل: cleared up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 روشن کردن شرح دادن

مترادف و متضاد clarify explain
  • 1.Before we sign the contract, there are a few points we should clear up.
    1. قبل از آنکه قرارداد را امضا کنیم، چندین نکته وجود دارد که باید آنها را روشن کنیم.

2 صاف شدن (آسمان پس از طوفان یا هوای ابری)

  • 1.I hope the weather clears up before this afternoon.
    1. امیدوارم هوا پیش از این بعدازظهر صاف شود.

3 تمیز کردن مرتب کردن

  • 1.I don’t mind you using the kitchen as long as you clear up afterwards.
    1. از نظر من اشکالی ندارد که از آشپزخانه استفاده کنی، تازمانی‌که [اگر] بعد از آن (آشپزخانه را) تمیز کنی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان