[اسم]

clot

/klɑt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لخته توده

معادل ها در دیکشنری فارسی: لخته
  • 1.A blood clot
    1. لخته خون
[فعل]

to clot

/klɑt/
فعل ناگذر
[گذشته: clotted] [گذشته: clotted] [گذشته کامل: clotted]

2 لخته شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: منعقد شدن لخته شدن
  • 1.This medication stops blood from clotting.
    1. این دارو از لخته شدن خون جلوگیری می کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان