[اسم]

cloud

/klɑʊd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ابر

معادل ها در دیکشنری فارسی: ابر سحاب
  • 1.Dark clouds gathered in the sky.
    1. ابرهای تاریک در آسمان جمع شدند.
  • 2.The sky was a perfect blue - not a cloud in sight.
    2. آسمان کاملا آبی بود؛ هیچ ابری دیده نمی‌شد.

2 توده

مترادف و متضاد billow mass
  • 1.Look at that cloud of smoke hanging over the town!
    1. آن توده ابر که بر فراز شهر است را ببین!
a huge cloud of smoke
توده عظیم دود [بخار]
[فعل]

to cloud

/klɑʊd/
فعل گذرا
[گذشته: clouded] [گذشته: clouded] [گذشته کامل: clouded]

3 کدر کردن (چهره و ...)

  • 1.Her face clouded over with anger.
    1. چهره او از عصبانیت کدر شد.
  • 2.Suspicion clouded his face.
    2. شک چهره او را کدر کرد.

4 تحت تاثیر قرار دادن

  • 1.Don’t let your personal feelings cloud your judgement.
    1. اجازه نده احساسات شخصی‌ات قضاوتت را تحت تاثیر قرار دهد.
  • 2.Fear had clouded his vision.
    2. ترس دید او را تحت تاثیر قرار داده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان