Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . انسجام
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
cohesion
/koʊˈhiʒən/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
انسجام
پیوستگی، همبستگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انسجام
1.Family cohesion is difficult if young people have to go far away to find work.
1. اگر جوانان مجبور باشند برای یافتن کار به جاهای دور بروند، (حفظ) انسجام خانوادگی دشوار است [میشود].
تصاویر
کلمات نزدیک
coherently
coherent
coherence
cohere
cohabitation
cohesive
coho
cohort
cohosh
coif
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان