[صفت]

cold

/koʊld/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: colder] [حالت عالی: coldest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرد

معادل ها در دیکشنری فارسی: سرد سردسیر
مترادف و متضاد bleak chilled cool frozen icy hot warm
to get/turn cold
سرد شدن
  • Your food is getting cold.
    غذایت دارد سرد می‌شود.
to be/feel/look cold
سرد بودن/احساس سردی کردن/سرد به نظر رسیدن
  • My feet are so cold.
    پاهای من خیلی سرد هستند.
bitterly cold
به‌شدت سرد
  • It's bitterly cold.
    هوا به‌شدت سرد است.
a cold day/food/weather...
یک روز/غذا/هوا و... سرد
  • Tomorrow will be a cold day.
    فردا روز سردی خواهد بود
کاربرد صفت cold به معنای سرد
صفت cold به معنای "سرد" به چیزهایی اطلاق می‌شود که دمایی کمتر از حد معمول داشته باشند.
- صفت cold وقتی به فرد اشاره کند به معنای "داشتن دمایی کمتر از دمای معمول بدن انسان" است. مثلا:
".I'm cold. Turn the heating up" (من سردم است. بخاری را بیشتر کن.)
- صفت cold برای خوردنی و نوشیدنی، علاوه بر مفهوم "سرد" معنای "خنک" هم می‌دهد. مثلا:
"a cold drink" (یک نوشیدنی خنک)
".Hot and cold food is available in the cafeteria" (غذای گرم و سرد در کافه‌تریا موجود است.)
- صفت cold در ارتباط با رنگ‌ها معنای "سرد" بودن دارد (در برابر رنگ‌های گرم). مثلا:
".Blue is a cold color" (آبی رنگ سردی است.)

2 غیردوستانه سرد (مجازی)

مترادف و متضاد bitter distant frozen icy friendly kind warm
  • 1.Her manner was cold and distant.
    1. رفتار او سرد و غیرصمیمی بود.
to give somebody a cold look/stare
به کسی نگاه سرد کردن
  • Why are you giving me a cold look?
    چرا داری به من نگاه سردی می‌کنی؟
cold eyes
چشمان غیردوستانه [بی‌عاطفه]
  • He was staring at her with cold eyes.
    او داشت با چشمان غیردوستانه‌اش به او نگاه می‌کرد.
کاربرد صفت cold به معنای غیردوستانه
صفت cold در مفهوم استعاری معنای "سرد" و "غیردوستانه" می‌دهد؛ یعنی به افراد یا چیزهایی اطلاق می‌شود که حالتی دوستانه ندارند و بی‌احساس هستند. مثلا:
"to give somebody a cold look" (نگاه سردی به کسی کردن)
[اسم]

cold

/koʊld/
قابل شمارش

3 سرماخوردگی

معادل ها در دیکشنری فارسی: سرماخوردگی
مترادف و متضاد common cold
to have/catch a cold
سرما خوردن/گرفتن
  • 1. I caught a cold.
    1. سرماخوردگی گرفتم.
  • 2. I have a cold.
    2. من سرما خوردم.
a bad/heavy/slight cold
سرماخوردگی بد/شدید/خفیف
  • Mary has a bad cold and sore throat.
    "ماری" سرماخوردگی بد و گلودرد دارد.
کاربرد واژه cold به معنای سرماخوردگی
واژه cold به معنای سرماخوردگی به بیماری شایعی گفته می‌شود که بینی و گلو را حساس می‌کند و باعث سرفه و عطسه می‌شود. واژه cold هم معنی واژه common cold است که دقیقا معنای سرماخوردگی می‌دهد؛ اما کاربرد کمتری دارد. برای گفتن عبارت "سرما خوردن" از این عبارات استفاده می‌کنیم:
"to catch a cold" (سرماخوردگی گرفتن)
"to have a cold" (سرما خوردن)

4 سرما

معادل ها در دیکشنری فارسی: سرما
in the cold
در سرما
  • Don't go out in the cold.
    در سرما بیرون نرو.
with cold
از سرما
  • He shivered with cold.
    او از سرما (به خود) لرزید.
to feel the cold
سرما را حس کردن
  • She doesn't seem to feel the cold.
    به نظر می‌رسد او سرما را حس نمی‌کند.
کاربرد اسم cold
واژه cold به‌عنوان اسم به‌طور کلی اشاره دارد به دمای پایین هوا در اتمسفر و یا نبود گرما.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان