Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . راحتی
2 . مایه تسلی
3 . تسلی دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
comfort
/ˈkʌm.fərt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
راحتی
آسایش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آسایش
آسودگی
راحتی
رامش
رفاه
1.She evidently dresses for comfort.
1. او آشکارا برای راحتی لباس میپوشد.
in the comfort of your own room
در آسایش اتاق خود
2
مایه تسلی
مایه آسایش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تسلی
دلداری
1.Her children were a comfort to her when she was sick.
1. وقتی که او مریض بود، فرزندانش مایه تسلی او بودند.
[فعل]
to comfort
/ˈkʌm.fərt/
فعل گذرا
[گذشته: comforted]
[گذشته: comforted]
[گذشته کامل: comforted]
صرف فعل
3
تسلی دادن
تسکین دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تسلی دادن
دلداری دادن
دلگرمی دادن
1.A mother was comforting her crying son.
1. مادری داشت پسر در حال گریهاش را تسلی میداد [مادری داشت پسرش را که در حال گریستن بود، تسلی میداد].
تصاویر
کلمات نزدیک
comfit
comet
comer
comely
comeliness
comfort zone
comfortable
comfortably
comfortably off
comforter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان