[فعل]

to compute

/kəmˈpjuːt/
فعل گذرا
[گذشته: computed] [گذشته: computed] [گذشته کامل: computed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 محاسبه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: حساب کردن محاسبه کردن
formal
مترادف و متضاد add up calculate measure
  • 1.The losses were computed at £5 million.
    1. (میزان) ضررهای مالی 5 میلیون یورو محاسبه شد.

2 منطقی بودن قابل‌درک بودن

informal
مترادف و متضاد make sense
  • 1.The idea just doesn't compute.
    1. (آن) ایده اصلاً منطقی نیست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان