Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تمام کردن
2 . نتیجه گرفتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to conclude
/kənˈklud/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: concluded]
[گذشته: concluded]
[گذشته کامل: concluded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تمام کردن
پایان یافتن، پایان دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به اتمام رسانیدن
به اتمام رسیدن
به انتها رسیدن
پایان دادن
خاتمه دادن
خاتمه یافتن
formal
مترادف و متضاد
draw to a close
end
finish
terminate
begin
commence
start
to conclude something
چیزی را تمام کردن
Most people are happy when they conclude their work for the day.
بیشتر مردم از تمام کردن کارشان در روز خوشحال میشوند.
to conclude with something
با چیزی پایان یافتن
The gloomy day concluded with a thunderstorm.
(آن) روز دلگیر با طوفان و رعد و برق پایان یافت.
to conclude by doing something
با انجام کاری پایان دادن
He concluded by wishing everyone a safe trip home.
او با آرزوی سفری بیخطر به خانه برای همه (به صحبتش) پایان داد.
to conclude something with something
به چیزی پایان دادن با چیزی
She concluded her speech with a quotation from Shakespeare.
او سخنرانیاش را با نقل قولی از شکسپیر پایان داد.
2
نتیجه گرفتن
استنتاج کردن، تصمیم گرفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نتیجه گرفتن
formal
مترادف و متضاد
come to the conclusion
decide
deduce
infer
to conclude something (from something)
چیزی نتیجه گرفتن (از چیزی)
What do you conclude from that?
از آن چه نتیجهای میگیری؟
to conclude that…
نتیجهگیری کردن که...
The report concluded that the working conditions were unsafe.
(آن) نتیجهگیری کرد که شرایط کاری ناامن بود.
to conclude from something that…
از چیزی نتیجه گرفتن که...
He concluded from their remarks that they were not in favor of the plan.
او از نظرات آنها نتیجه گرفت که آنها موافق برنامه نیستند.
to conclude + speech
نتیجه گرفتن + نقل قول
‘So it should be safe to continue,’ he concluded.
او نتیجه گرفت: «پس ادامه دادن بیخطر خواهد بود.»
تصاویر
کلمات نزدیک
conclave
conciseness
concisely
concise
conciliatory
concluding
conclusion
conclusive
conclusively
concoct
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان