[فعل]

to condone

/kənˈdoʊn/
فعل گذرا
[گذشته: condoned] [گذشته: condoned] [گذشته کامل: condoned]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چشم پوشی کردن بخشیدن

مترادف و متضاد deliberately ignore forget overlook condemn
  • 1.I condoned her past behavior.
    1. از رفتار گذشته او چشم پوشی کردم.
  • 2.to condone something
    2. از چیزی چشم پوشی کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان