[فعل]

to conduct

/ˈkɑndʌkt/
فعل گذرا
[گذشته: conducted] [گذشته: conducted] [گذشته کامل: conducted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 انجام دادن اجرا کردن، اداره کردن

formal
مترادف و متضاد carry out organize perform
to conduct something
چیزی را انجام دادن
  • The negotiations have been conducted in a positive manner.
    مذاکرات با روندی صلح‌آمیز [مثبت] انجام شده‌است.
to conduct an experiment/an inquiry/a survey
آزمایش/تحقیق/نظرسنجی انجام دادن
  • The experiments were conducted by scientists in New York.
    این آزمایشات توسط دانشمندانی در نیویورک انجام شده بود.

2 رهبری کردن (ارکستر و غیره)

معادل ها در دیکشنری فارسی: رهبری کردن هدایت کردن
مترادف و متضاد direct
to conduct the orchestra
ارکستر رهبری کردن
  • The orchestra was conducted by Charles Miller.
    آن ارکستر توسط "چارلز میلر" رهبری شد.

3 رسانا بودن از خود عبور دادن (برق و...)

to conduct heat/electricity
رسانای گرما/برق بودن
  • Rubber doesn’t conduct electricity.
    لاستیک، رسانای برق نیست [لاستیک، برق را از خود عبور نمی‌دهد].
[اسم]

conduct

/ˈkɑndʌkt/
غیرقابل شمارش

4 رفتار کار، عمل

معادل ها در دیکشنری فارسی: رفتار سلوک کردار
مترادف و متضاد behavior
  • 1.Good conduct will be rewarded.
    1. رفتار خوب پاداش خواهد داشت.
  • 2.they were arrested for disorderly conduct.
    2. آنها به‌خاطر رفتار آشوبگرانه دستگیر شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان