Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . انجام دادن
2 . رهبری کردن (ارکستر و غیره)
3 . رسانا بودن
4 . رفتار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to conduct
/ˈkɑndʌkt/
فعل گذرا
[گذشته: conducted]
[گذشته: conducted]
[گذشته کامل: conducted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
انجام دادن
اجرا کردن، اداره کردن
formal
مترادف و متضاد
carry out
organize
perform
to conduct something
چیزی را انجام دادن
The negotiations have been conducted in a positive manner.
مذاکرات با روندی صلحآمیز [مثبت] انجام شدهاست.
to conduct an experiment/an inquiry/a survey
آزمایش/تحقیق/نظرسنجی انجام دادن
The experiments were conducted by scientists in New York.
این آزمایشات توسط دانشمندانی در نیویورک انجام شده بود.
2
رهبری کردن (ارکستر و غیره)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رهبری کردن
هدایت کردن
مترادف و متضاد
direct
to conduct the orchestra
ارکستر رهبری کردن
The orchestra was conducted by Charles Miller.
آن ارکستر توسط "چارلز میلر" رهبری شد.
3
رسانا بودن
از خود عبور دادن (برق و...)
to conduct heat/electricity
رسانای گرما/برق بودن
Rubber doesn’t conduct electricity.
لاستیک، رسانای برق نیست [لاستیک، برق را از خود عبور نمیدهد].
[اسم]
conduct
/ˈkɑndʌkt/
غیرقابل شمارش
4
رفتار
کار، عمل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رفتار
سلوک
کردار
مترادف و متضاد
behavior
1.Good conduct will be rewarded.
1. رفتار خوب پاداش خواهد داشت.
2.they were arrested for disorderly conduct.
2. آنها بهخاطر رفتار آشوبگرانه دستگیر شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
conducive
conduce
condor
condone
condominium
conducted
conducted tour
conduction
conductive
conductivity
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان