[فعل]

to congeal

/kənˈʤil/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: congealed] [گذشته: congealed] [گذشته کامل: congealed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منعقد شدن سفت شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: دلمه شدن ماسیدن لخته شدن
مترادف و متضاد solidify thicken
  • 1.the blood had congealed around the cut.
    1. خون در اطراف زخم [بریدگی] منعقد شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان