Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . منعقد شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to congeal
/kənˈʤil/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: congealed]
[گذشته: congealed]
[گذشته کامل: congealed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
منعقد شدن
سفت شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دلمه شدن
ماسیدن
لخته شدن
مترادف و متضاد
solidify
thicken
1.the blood had congealed around the cut.
1. خون در اطراف زخم [بریدگی] منعقد شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
conga
confutation
confusion
confusing
confusedly
congelation
congener
congeneric
congenial
congenital
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان