[فعل]

to consider

/kənˈsɪdər/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: considered] [گذشته: considered] [گذشته کامل: considered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 در نظر گرفتن فکر کردن

مترادف و متضاد contemplate reflect on think about ignore
to consider something
چیزی را در نظر گرفتن
  • She considered her options.
    او انتخاب‌هایش را در نظر گرفت.
to consider doing something
به انجام کاری فکر کردن
  • We're considering buying a new car.
    ما داریم به خریدن یک ماشین جدید فکر می‌کنیم.
to consider how/what/whether ...
در نظر گرفتن چگونه/چه/آیا...
  • 1. Jon considered whether a comprehensive report was necessary.
    1. "جون" به این فکر کرد که آیا گزارشی جامع لازم است (یا نه).
  • 2. We need to consider how the law might be reformed.
    2. ما باید در نظر بگیریم چگونه قانون ممکن است اصلاح شود.
to consider that ...
در نظر گرفتن/فکر کردن به اینکه...
  • Do you consider that dress to be a bargain at the wholesale price?
    آیا فکر می‌کنی آن لباس با قیمت عمده‌فروشی به‌صرفه [ارزان] است؟
to consider somebody/something/oneself + noun
کسی/چیزی/خود را + اسم در نظر گرفتن
  • He considers himself an expert on the subject.
    او خود را در این موضوع یک کارشناس در نظر می‌گیرد.
to consider somebody/something (to be) something
کسی/چیزی را چیزی در نظر گرفتن
  • This award is considered (to be) a great honor.
    این جایزه یک افتخار بزرگ در نظر گرفته می‌شود [محسوب می‌شود].
to consider somebody/something (as) something
کسی/چیزی را (به‌عنوان) چیزی در نظر گرفتن
  • These workers are considered (as) a high-risk group.
    این کارگران (به‌عنوان) گروهی با ریسک بالا در نظر گرفته می‌شوند.
to consider somebody/something + adj.
کسی/چیزی را + صفت در نظر گرفتن
  • Whom do you consider (to be) responsible for the accident?
    چه کسی را مسئول آن تصادف در نظر می‌گیری؟
to consider oneself lucky
خود را خوش‌شانس در نظر گرفتن [دانستن]
  • Consider yourself lucky you weren't fired.
    خودت را خوش‌شانس در نظر بگیر [بدان] که اخراج نشدی.

2 با دقت نگاه کردن با دقت نگریستن

مترادف و متضاد look attentively at look carefully
to consider somebody/something
با دقت به چیزی نگاه کردن
  • 1. He stood there, considering the painting.
    1. او آنجا ایستاد و با دقت به آن نقاشی نگاه کرد.
  • 2. The old man considered his granddaughter thoughtfully.
    2. پیرمرد با دقت و متفکرانه به نوه‌اش نگاه کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان