[فعل]

to contort

/kənˈtɔːrt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: contorted] [گذشته: contorted] [گذشته کامل: contorted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کج و کوله شدن در هم کشیدن

مترادف و متضاد twist violently
  • 1.His face contorted with anger.
    1. چهره او از عصبانیت در هم کشیده شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان