[فعل]

to correlate

/ˈkɔrəˌleɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: correlated] [گذشته: correlated] [گذشته کامل: correlated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ارتباط داشتن مرتبط بودن، همبستگی داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ربط داشتن
  • 1.A high-fat diet correlates with a greater risk of heart disease.
    1. یک رژیم غذایی پرچرب با خطر بالای بیماری قلبی ارتباط دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان