[اسم]

corruption

/kəˈrʌpʃən/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فساد تباهی

معادل ها در دیکشنری فارسی: تباهی مفسده فساد گمراهی
accusations of corruption in the police department
اتهامات فساد در اداره پلیس

2 به انحراف کشیده شدن فساد اخلاقی

  • 1.the corruption of innocent young children
    1. به انحراف کشیده شدن کودکان معصوم
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان