Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سرفه
2 . سرفه کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
cough
/kɔːf/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سرفه
گرفتگی گلو و سینه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرفه
مترادف و متضاد
hack
rasp
have (got) a cough
سرفه کردن/داشتن
Emily has a very nasty cough.
"امیلی" سرفه بدی دارد.
get/catch a cough
دچار سرفه شدن
A lot of people get coughs at this time of year.
بسیاری از مردم این وقت از سال دچار سرفه میشوند.
cough medicine/mixture/syrup
دارو/شربت/شربت سرفه
You should take some cough medicine.
تو باید داروی سرفه مصرف کنی.
[فعل]
to cough
/kɔːf/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: coughed]
[گذشته: coughed]
[گذشته کامل: coughed]
صرف فعل
2
سرفه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرفه کردن
مترادف و متضاد
croak
hack
hawk
1.I coughed all night long.
1. تمام شب را سرفه کردم.
2.Matthew coughed and cleared his throat.
2. "متیو" سرفه کرد و گلویش را صاف کرد.
to cough something (up)
چیزی سرفه کردن
Sometimes she coughed (up) blood.
او گاهی اوقات خون سرفه میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
cougar
couch potato
couch
coturnix coturnix
cottonmouth
cough drop
cough medicine
cough syrup
cough up
coughing
کلمات نزدیک
cougar
couchette
couch-doctor
couch surfing
couch potato
cough drop
cough mixture
cough sweet
cough syrup
cough up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان