Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . روی (کسی یا چیزی) حساب کردن
2 . انتظار داشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to count on
/kaʊnt ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: counted on]
[گذشته: counted on]
[گذشته کامل: counted on]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
روی (کسی یا چیزی) حساب کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اتکا کردن
روی کسی حساب باز کردن
وابسته بودن
متکی بودن
informal
مترادف و متضاد
depend on
rely on
1.I'm counting on you to help me.
1. من روی تو حساب کردهام که کمکم کنی.
2.Whatever you're doing, you can count on me.
2. هر کاری دارید انجام میدهید، میتوانید روی من حساب کنید.
2
انتظار داشتن
مترادف و متضاد
expect
1.I didn't count on so many people coming to the party.
1. انتظار نداشتم افراد بسیاری به مهمانی بیایند.
تصاویر
کلمات نزدیک
count noun
count down
count
counselor
counsellor
countable
countdown
counted
countenance
counter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان