Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . چهره
2 . تایید کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
countenance
/ˈkaʊntənəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
چهره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وجنات
قیافه
1.a young man of handsome countenance
1. مردی جوان با چهرهای جذاب
[فعل]
to countenance
/ˈkaʊntənəns/
فعل گذرا
[گذشته: countenanced]
[گذشته: countenanced]
[گذشته کامل: countenanced]
صرف فعل
2
تایید کردن
پشتیبانی کردن
مترادف و متضاد
consent to
1.The committee refused to countenance his proposals.
1. کمیته راضی به تایید پیشنهاد او نشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
counted
countdown
countable
count on
count noun
counter
counter someone's criticism
counter-attack
counter-clockwise
counter-insurgency
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان