[فعل]

to covet

/ˈkʌvət/
فعل گذرا
[گذشته: coveted] [گذشته: coveted] [گذشته کامل: coveted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آرزو داشتن با جان و دل خواستن، غبطه خوردن

مترادف و متضاد envy want wish
  • 1.He had long coveted the chance to work with a famous musician.
    1. او مدت ها بود آرزوی فرصتی برای کار کردن با موسیقیدان مشهوری داشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان