[اسم]

cradle

/ˈkreɪdl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گهواره

معادل ها در دیکشنری فارسی: مهد گهواره گاهواره
  • 1.She rocked the baby to sleep in its cradle.
    1. او کودک را در گهواره تکان داد تا خوابش ببرد.

2 پایه (تلفن رومیزی) [جای قرار گرفتن گوشی تلفن رومیزی]

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان