[اسم]

cream

/kriːm/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خامه

معادل ها در دیکشنری فارسی: خامه خامه‌ای کرم
  • 1.Do you like cream in your coffee?
    1. خامه در قهوه‌تان دوست دارید؟
to whip/whisk/beat the cream
خامه هم زدن
  • Whip the cream until it is thick and light.
    آن‌قدر خامه را هم بزنید تا غلیظ و یکدست شود.
to serve something with cream
چیزی را با خامه سرو کردن
  • Serve the apple tart warm with thick cream.
    تارت سیب را با خامه غلیظ، گرم سرو کنید.
whipped/fresh cream
خامه زده شده/تازه
  • Use about 100 ml of fresh cream.
    از حدود 100 میلی‌لیتر خامه تازه استفاده کنید.
strawberries and cream
توت‌فرنگی و خامه

2 کرم (رنگ)

معادل ها در دیکشنری فارسی: کرم
  • 1.We chose cream for the walls.
    1. ما رنگ کرم را برای دیوارها انتخاب کردیم.

3 کرم (بهداشتی)

مترادف و متضاد lotion ointment
hand cream
کرم دست
sun cream
کرم ضدآفتاب

4 گل سرسبد سرآمد، نخبه

the cream of something
  • 1. the cream of Europe’s athletes
    1. سرآمد ورزشکاران اروپایی
  • 2. the cream of Milan's designers
    2. گل سرسبد طراحان شهر میلان
[صفت]

cream

/kriːm/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: creamier] [حالت عالی: creamiest]

5 کرم (رنگ)

معادل ها در دیکشنری فارسی: کرم استخوانی
مترادف و متضاد cream-coloured off-white whitish
  • 1.a cream linen suit
    1. یک کت و شلوار با پارچه کرم
  • 2.a cream shirt
    2. یک پیراهن کرم
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان